آیه 85 سوره هود

از دانشنامه‌ی اسلامی

وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ ۖ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ

[11–85] (مشاهده آیه در سوره)


<<84 آیه 85 سوره هود 86>>
سوره :سوره هود (11)
جزء :12
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

ای قوم، در سنجش وزن و کیل اجناس عدالت کنید و آن را تمام دهید و به مردم کم نفروشید و در زمین به فساد برنخیزید.

و ای قوم من، پیمانه و ترازو را عادلانه [و منصفانه] کامل و تمام بدهید، و اجناس مردم را [هنگام خریدن] کم شمارتر و کم ارزش تر [از آنچه که هست] به حساب نیاورید و در زمین تبهکارانه فتنه و آشوب برپا نکنید.

«و اى قوم من، پيمانه و ترازو را به داد، تمام دهيد، و حقوق مردم را كم مدهيد، و در زمين به فساد سر برمداريد.»

اى قوم من، پيمانه و ترازو را از روى عدل، كامل ادا كنيد و به مردم چيزهايشان را كم مدهيد و چون تبه‌كاران در زمين فساد مكنيد.

و ای قوم من! پیمانه و وزن را با عدالت، تمام دهید! و بر اشیاء (و اجناس) مردم، عیب نگذارید؛ و از حق آنان نکاهید! و در زمین به فساد نکوشید!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

‘O my people! Observe fully the measure and the balance, with justice, and do not cheat the people of their goods, and do not act wickedly on the earth, causing corruption.’

And, O my people! give full measure and weight fairly, and defraud not men their things, and do not act corruptly in the land, making mischief:

O my people! Give full measure and full weight in justice, and wrong not people in respect of their goods. And do not evil in the earth, causing corruption.

"And O my people! give just measure and weight, nor withhold from the people the things that are their due: commit not evil in the land with intent to do mischief.

معانی کلمات آیه

قسط: عدالت يا حصه‏ اى كه از روى عدالت باشد. فاعل آن مقسط است‏ در ظلم نيز به كار مى‏ رود كه فاعل آن، قاسط است. در قاموس و اقرب الموارد گويد: قسط به كسر اول، عدالت و به فتح آن ، به معنى ظلم است.

تبخسوا: بخس: ناقص كردن خواه وصفى باشد يا كمّى . راغب ،كم كردن از روى ظلم گفته است.

تعثوا: عثو و عثى: افساد. وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ‏: در زمين براى افساد تلاش نكنيد . (اعراف/ 74)

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ يا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ «85»

و (حضرت شعيب تأكيد كرد كه) اى قوم من! پيمانه و ترازو را با انصاف و عدل پر كنيد (وتمام دهيد) و (از) اشيا (واجناس وحقوقِ) مردم (چيزى) را نكاهيد و فسادكنان، در زمين تباهى مكنيد.

نکته ها

كلمه‌ى‌ «تَبْخَسُوا» از مادّه‌ى «بخس»، به معناى كم كردن و جمله‌ى‌ «لا تَعْثَوْا»، به معناى فساد نكردن است.

پیام ها

1- برقرارى عدالت و قسط در همه مسائل، از دستاورد حركت انبياست. أَوْفُوا ... بِالْقِسْطِ

2- در صورتى كه گناه در جامعه به حالت عادت در آيد، بايد با تكرار تذكّر و پيگيرى مداوم، آن را بر طرف كرد. در اين آيه، چند بار مسئله‌ى رعايت وزن و پيمانه تكرار گرديده است. أَوْفُوا ... لا تَبْخَسُوا

3- بايد بر داد وستدها وامور اقتصادى، نظارت وكنترل باشد. أَوْفُوا ... لا تَبْخَسُوا

4- بايد قسط و عدل را نسبت به همه‌ى مردم مراعات كرد، نه تنها در حقّ مؤمنين. «لا تَبْخَسُوا النَّاسَ»

5- كم گذاشتن حقّ مردم تنها در محدوده‌ى چيزهاى وزنى و كشيدنى و يا پيمانه‌اى نيست، بلكه شامل همه‌ى چيزهايى كه مردم داد و ستد مى‌كنند و امانات نيز مى‌شود. «أَشْياءَهُمْ»

6- ضايع كردن حقّ مردم در مسائل اقتصادى، يكى از بارزترين نمونه‌هاى فساد است. زيرا اقتصاد ناسالم، جامعه را به فساد مى‌كشاند. «لا تَبْخَسُوا، مُفْسِدِينَ»

7- بالاتر و بدتر از عمل فساد، داشتن روحيّه و خصلت افراد مفسد است.«لا تَعْثَوْا، مُفْسِدِينَ»

جلد 4 - صفحه 107

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ يا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (85)

چون نهى فرمود از كم‌فروشى در كيل و وزن، به جهت مبالغه امر به ضد آن كه ايفاء است مى‌فرمايد:

جلد 6 - صفحه 120

وَ يا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ: و اى قوم من تمام پيمائيد مكيال را به پيمانه و تمام بسنجيد موزونات را به؟؟ به عدل و سويه بدون زياد و نقصان، چه زيادتى وفاء مستحب باشد نه مأمور به. و آن قوم با وجود خيانت در كيل و وزن، هرچه مى‌خريدند از قيمت آن چيز باز مى‌گرفتند و اطراف درم و دينار را نيز مى‌بريدند. شعيب عليه السّلام فرمود: وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ‌: و كم مكنيد مردمان را چيزهايشان را كه مى‌دهيد، يعنى حق آنها را در معاملات بپردازيد. وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ‌: و غايت تباهى و فساد مجوئيد در زمين شهر خود به نقص حقوق و سرقت و غارت و قطع طريق و غيره كه در آن حال فساد كننده هستيد.

تنبيه: كم فروشى گذشته از آنكه حرام و موجب ضمان حق مردم، سبب عقاب اخروى خواهد بود. از اينها گذشته اثر وضعى دارد كه قحطى و سختى باشد، چنانچه در حديث ابى حمزه ثمالى از حضرت باقر عليه السّلام از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله: اذا طفف المكيال و الميزان اخذهم اللّه تعالى بالسّنين و النّقص: «1» زمانى كه كم نمائيد مكيال و ميزان را، فراگيرد خداى تعالى به عقوبت آن قحطى و نقصان را.

و نيز آن حضرت فرمايد: انّ فيكم خصلتين هلك فيهما من قبلكم امّم من الامم. قالوا: و ما هما يا رسول اللّه؟ قال المكيال و الميزان. «2» بدرستى كه در شما دو صفت است كه هلاك شدند در آن دو، كسانى كه پيش از شما بودند از امم.

گفتند: چيست آن دو؟ فرمود: مكيال و ميزان.

و آيه شريفه‌ «وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ» اشعار است به آن كه نقصان كيل و وزن يكى از موجبات فساد در زمين است؛ چنانچه در عصر ما عدّه‌اى به اسم احزاب كم‌فروشى و تضييع حقوق بعضى را مستمسك قرار داده اغراض شخصيه خود را اعمال، و سبب فساد گرديدند از غارت و چپاول و اتلاف نفوس‌

«1» علل الشرايع ص 584.

«2» قرب الاسناد ص 27.

جلد 6 - صفحه 121

و هتك نواميس الهى و تجاوز از فرامين سبحانى (فتأمل).

نكته: اول نفى است از فساد، و دوم نهى است از آنكه فساد پيشه مكنيد تا بمنزله صفت شما گردد. نزد بعضى معنى آنكه فساد مكنيد در زمين كه در آن حال فساد كننده هستيد امر دين و مصالح آخرت خود را.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِلى‌ مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ (84) وَ يا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (85) بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ (86) قالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوالِنا ما نَشؤُا إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ (87) قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‌ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى‌ ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ (88)

وَ يا قَوْمِ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِي أَنْ يُصِيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيدٍ (89) وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ (90) قالُوا يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُولُ وَ إِنَّا لَنَراكَ فِينا ضَعِيفاً وَ لَوْ لا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ وَ ما أَنْتَ عَلَيْنا بِعَزِيزٍ (91) قالَ يا قَوْمِ أَ رَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَكُمْ ظِهْرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِما تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ (92) وَ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى‌ مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ مَنْ هُوَ كاذِبٌ وَ ارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ (93)

وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا شُعَيْباً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ أَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ (94) كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها أَلا بُعْداً لِمَدْيَنَ كَما بَعِدَتْ ثَمُودُ (95)

ترجمه‌

و فرستاديم بسوى اهل مدين برادرشان شعيب را گفت اى قوم من بپرستيد خدا را نيست مر شما را هيچ خدائى جز او و كم مكنيد پيمانه و ترازو را

جلد 3 صفحه 102

همانا من مى‌بينم شما را با ثروت و همانا من ميترسم بر شما عذاب روزى را فرا گيرنده‌

و اى قوم من تمام كنيد پيمانه و ترازو را بعدالت و كم مكنيد از مردم چيزهاى آنها را و فساد مكنيد در زمين كه از فساد كنندگان باشيد

باقى گذارده خدا بهتر است از براى شما اگر باشيد گروندگان و نيستم من بر شما نگهبان‌

گفتند اى شعيب آيا نماز تو امر ميكند تو را كه ترك كنيم آنچه را مى‌پرستيدند پدران ما يا آنكه بجا آوريم در مالهامان آنچه را ميخواهيم همانا تو هر آينه توئى بردبار راه يافته‌

گفت اى قوم من خبر دهيد مرا كه اگر بوده باشم داراى دليل واضحى از پروردگارم و روزى داده باشد مرا از خود روزى خوب و نميخواهم كه مخالفت كنم با شما در آنچه نهى ميكنم شما را از آن نميخواهم مگر بصلاح آوردن را بقدريكه بتوانم و نيست توفيق من مگر بكمك خدا بر او توكّل كردم و بسوى او بازگشت مينمايم‌

و اى قوم من بر آن ندارد شما را مخالفت با من كه برسد شما را مانند آنچه رسيد قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح را و نباشد قوم لوط از شما دور

و طلب آمرزش كنيد از پروردگارتان پس بازگشت كنيد بسوى او همانا پروردگار من مهربان و دوست دار است‌

گفتند اى شعيب نميفهميم بسيارى را از آنچه ميگوئى و همانا ما هر آينه مى‌بينيم تو را در ميان خودمان ناتوان و اگر نبودند قبيله تو هر آينه سنگسار ميكرديم تو را و نيستى تو بر ما غالب‌

گفت اى قوم من آيا قبيله من عزيزترند نزد شما از خدا و قرار داديد او را پشت سر خودتان همانا پروردگار من بآنچه ميكنيد احاطه دارنده است‌

و اى قوم من كار كنيد بر حدّ توانائى خودتان همانا من كار كننده‌ام زود باشد كه بدانيد كيست كه مى‌آيد او را عذابى كه رسوا كند او را و كيست او دروغگو و منتظر باشيد كه من با شما منتظرم‌

و چون آمد فرمان ما نجات داديم شعيب و آنانرا كه گرويدند با او برحمتى از خودمان و گرفت آنانرا كه ستم كردند فرياد آسمانى پس صبح نمودند در خانه‌هاشان بر جاى ماندگان‌

كه گويا اقامت نداشتند در آنها آگاه باشيد دورى از رحمت خدا است براى قوم مدين چنانچه دور شدند قوم ثمود.

تفسير

خداوند حضرت شعيب را مبعوث فرمود بر قوم خود كه اهل بلد مدين بودند و اطلاق برادر بمناسبت قوميّت است و شمه‌اى از حالات و نسب آنحضرت در سوره اعراف گذشت و مأموريّت او مانند ساير أنبياء عظام اوّلا دعوت بتوحيد بود و ثانيا نهى از كم فروشى چون قوم او با آنكه داراى مكنت و وسعت بودند عادت باين عمل قبيح‌

جلد 3 صفحه 103

نموده بودند لذا آنحضرت در مقام ارشاد آنها اشاره باين نكته فرموده است كه مى‌بينم شما را مقرون بخير و بركت و نعمت الهى و اين مقتضى شكر و استغناء از كم فروشى است و ميترسم بر شما عذاب روزى را كه احاطه دارد آنروز بعذابش بر شما بطوريكه احدى از شما از دائره آن خارج نيست و بنابراين محيط در معنى صفت عذاب است اگر چه در لفظ صفت يوم باشد و محتمل است محيط بمعناى مهلك باشد كه گاهى استعمال ميشود و بنابراين محتمل است در معنى هم صفت يوم باشد چنانچه ظاهر است و اينكه ثانيا امر فرموده است بتمام فروشى علاوه بر تأكيد شايد براى اشاره بآن باشد كه در مقام ايفاء حقّ مشترى بايد يقين باداء تمام مقدار نمود و يقين نداشتن بكم بودن كافى نيست بلكه در مورد لزوم بايد قدرى زيادتر تسليم نمود تا يقين بوفاء حاصل شود و شايد براى تقييد بقسط باشد كه مراد عدل و مساوات در ميزان و مكيال است و در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه وقتى قومى كم فروشى كنند خداوند آنها را بسنوات قحطى و كمى ارزاق گرفتار ميفرمايد و در روايت ديگر شدّت مؤنه و جور سلطان اضافه شده است و چون كم فروشى اختصاص بكيل و وزن ندارد اخيرا نهى صريح از مطلق اين عمل شده تا شامل شود مكيل و موزون و معدود و غير آنها را با اشاره بآنكه اين عمل از اقسام فساد در زمين است كه آن بهر عنوان باشد از سرقت و غارت و راهزنى و غيرها ممنوع و قبيح عقلى است و بايد پيرامون اين امور نگشت و خود را در زمره اهل فساد نياورد كه آنها مبغوض خدا و منفور خلقند و بايد دانست كه آنچه خداوند باقى بدارد براى بنده از مال حلال بعد از اجتناب از حرام بهتر است از آنچه در نتيجه كم فروشى و ساير تعدّيات بحقوق و اموال مردم اشخاص براى خودشان جمع آورى نمايند چون بركت و عزّت در مال حلال و ذلّت و خسران دنيا و آخرت در حرام است و اگر كسى مؤمن باشد بايد باين امر معتقد باشد و بر خلاف اين عمل ننمايد و وظيفه پيغمبر ارشاد و هدايت است نه مراقبت و حفظ بلكه مردم بايد خودشان حفظ نمايند خود را از ارتكاب قبايح عقليّه و منهيّات شرعيّه تا در دنيا و آخرت رستگار شوند خصوصا پيغمبرى مانند حضرت شعيب كه روايت شده مأمور بجهاد نبوده روزها مردم را موعظه ميفرمود و شبها نماز ميگذارد لذا قوم بطور استهزاء در جواب مواعظ حسنه او گفتند مفاد آيه سوم را كه مشعر است‌

جلد 3 صفحه 104

بحقارت نماز در نظر آنها و صلاحيّت نداشتن آن براى آنكه ناهى از فحشاء و منكر باشد و رسوخ آنها در تقليد آباء و حرص بجمع مال گويا ميخواهند بگويند اين عمل تو موجب مزيّتى براى تو نيست كه ما اختيار اعمال و اموال خودمان را بتو واگذار نمائيم و عبادات و معاملات خودمان را بدستور تو انجام دهيم و بطور طعنه گفتند تو مردى بردبار و داراى رشد و صلاحى خوب است چندى صبر كنى تا امور اصلاح شود و قمّى ره فرموده آنها گفتند انّك لانت السّفيه الجاهل و خداوند حكايت فرمود قول ايشانرا پس فرمود انّك لانت الحليم الرّشيد و شايد مراد آن باشد كه آنها اراده نمودند سفيه و جاهل را و خداوند نقل نمود لفظ آنها را و اعراض فرمود از بيان مراد براى ستّاريّت خود و احترام مقام نبوّت و حضرت شعيب در جواب فرمود اى قوم من اگر خداوند مرا بزيور علم و حلم و رشد و صلاح آراسته باشد و بمنصب نبوّت فائز نموده باشد و از مال حلال روزى وافر عطا فرموده باشد آيا سزاوار است ابلاغ رسالت او را ننمايم با آنكه شكر منعم واجب است و بنابراين جواب شرط براى وضوح حذف شده پس از آن فرمود شما ميدانيد كه من نميخواهم شما را منع نمايم از اموريكه خودم مرتكب ميشوم تا موعظه‌ام در شما مؤثر نشود بلكه ميخواهم حتّى الامكان امور دنيا و آخرت شما را اصلاح نمايم و از خداوند توفيق ميطلبم كه باين مرام نائل شوم و از كسى باك ندارم چون توكّلم بر خدا است كه قدرتش فوق تمام قدرتها است و بازگشت من و شما باو است و هر كس را بجزاى عملش خواهد رسانيد ولى شما متوجّه باشيد كه وادار نكند و مستحقّ ننمايد شما را مخالفت با من كه برسد بر شما عذابى مانند عذاب قوم نوح كه غرق بود يا قوم هود كه باد سام بود يا قوم صالح كه زلزله بود و از همه نزديكتر قوم لوط كه مجاور يا قريب العهد با شما بودند و ديديد كه خداوند با آنها چه معامله‌اى فرمود و بهتر آنستكه هر چه زودتر طلب مغفرت كنيد از گناهان گذشته پس نادم شويد و عازم بترك معاصى در آينده و مطمئن باشيد كه رحمت و مودّت الهى نسبت به بندگان مقتضى قبول توبه آنها است و آنها در جواب گفتند ما بيشتر از سخنان تو را نمى‌فهميم يعنى قابل فهم نيست و تو شخص ناتوانى هستى كه قدرت معارضه با ما را ندارى و ما هر آسيبى بخواهيم ميتوانيم بر تو وارد نمائيم ولى ملاحظه احترام اقارب نزديكت را مينمائيم كه با ما همكيش و هم مسلكند

جلد 3 صفحه 105

و الا سنگسارت مينموديم و ميكشتيم و تو براى آنها عزيز و محترمى براى ما عزيز و محترم نيستى چون گفته‌اند آنحضرت از اشراف و اعزّه قوم بود و قمّى ره فرموده چشم او كم نور شده بود و بعضى گفته‌اند نابينا بوده در هر حال حضرت در جواب آنها فرمود آيا كسان من عزيزترند نزد شما از خدا چون رهط بر قبيله كوچك و اقارب نزديك شخص اطلاق ميشود و ملامت فرمود آنها را بر اين رويّه كه تقديم جانب خلق باشد بر حقّ و آنكه شما خدا و فرمان او را كه اطاعت انبياء و ترك معاصى است فراموش كرديد و پشت سر انداختيد و بى‌اعتنائى نموديد و خلق را مورد اعتناء و ملاحظه قرار داديد و خدا بر اعمال شما احاطه دارد و چيزى بر او مخفى نيست و بمجازات خواهيد رسيد و ظهرى منسوب بظهر است و در مقام نسبت فتحه ظاء بدل بكسره شده است و در خاتمه آنحضرت حجّت را بر آنها تمام فرمود باين تقريب كه شما بر بت پرستى و كم فروشى و ساير اعمال قبيحه خود ثابت باشيد و هر چه از دستتان بر آيد در باره من كوتاهى نكنيد منهم بتكليف خود عمل ميكنم تا معلوم شود كدام دسته از ما و شما مستحقّ عقوبتيم و كه دروغگو است و منتظر باشيد كه منهم با شما منتظرم و چون عذاب نازل شد خداوند آنحضرت و اهل ايمان باو را نجات داد و سايرين از صيحه مهيب جبرئيل جان دادند و بجاى خود باقى ماندند و اثرى از آنها باقى نماند گويا آنكه هرگز در آن ديار اقامت نداشتند و مانند قوم ثمود بلعنت الهى و بعد از رحمت او گرفتار شدند و گفته‌اند عذاب آندو قبيله صيحه بود نهايت اينها آسمانى و آنها زمينى و باين مناسبت تشبيه شده است حال اينها بآنها و در اكمال از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه اوّل سخن حضرت حجت عليه السّلام در وقت ظهورش آيه شريفه بقيّه اللّه خير لكم ان كنتم مؤمنين است پس از آن ميفرمايد منم بقية اللّه و حجّت و خليفه او بر شما و مسلمانان باين لقب بر او سلام ميكنند و از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه چه قدر خوب است انتظار فرج آيا نشنيدى قول خداوند را فارتقبوا انّى معكم رقيب و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه شعيب خطيب انبياء بوده است و مراجعه بنظائر اين آيات در قصص سابقه انبياء موجب مزيد بصيرت است.

جلد 3 صفحه 106

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ يا قَوم‌ِ أَوفُوا المِكيال‌َ وَ المِيزان‌َ بِالقِسطِ وَ لا تَبخَسُوا النّاس‌َ أَشياءَهُم‌ وَ لا تَعثَوا فِي‌ الأَرض‌ِ مُفسِدِين‌َ (85)

و اي‌ قوم‌ ‌من‌ وفا كنيد ‌يعني‌ تمام‌ دهيد و تمام‌ بگيريد بعدل‌ و مساوات‌ و اجناس‌ مردم‌ ‌را‌ كم‌ نكنيد و سعي‌ ‌در‌ فساد ‌در‌ روي‌ زمين‌ نكنيد.

وَ يا قَوم‌ِ أَوفُوا ايفاء تمام‌ دادن‌ و گرفتن‌ ‌است‌ چنانچه‌ ايفاء دين‌ آنكه‌ تمام‌ دين‌ ‌را‌ رد كند، و وفاء بعقد بتمام‌ لوازم‌ ‌آن‌ عمل‌ كند، وفاء بعهد و نذر و قسم‌ آنكه‌ بتمام‌ خصوصيات‌ رفتار كند.

المِكيال‌َ وَ المِيزان‌َ ‌از‌ باب‌ مثال‌ ‌است‌ و الّا بعضي‌ بعدد معلوم‌ ميشود معدود ‌است‌، بعضي‌ بمساحت‌، بعضي‌ بمشاهده‌، بعضي‌ بمقدار طولا و عرضا و نحو اينها ‌هر‌ چيزي‌ ‌را‌ تمام‌ دهيد كم‌ ندهيد و تمام‌ بگيريد زياد نگيريد ‌که‌ جزو مطفّفين‌ ميشويد ‌که‌ فرمود وَيل‌ٌ لِلمُطَفِّفِين‌َ الَّذِين‌َ إِذَا اكتالُوا عَلَي‌ النّاس‌ِ يَستَوفُون‌َ وَ إِذا كالُوهُم‌ أَو وَزَنُوهُم‌ يُخسِرُون‌َ مطففين‌ ‌آيه‌ 1.

بالقسط قسط ‌از‌ لغات‌ متضاده‌ ‌است‌ ‌بر‌ عدل‌ و ظلم‌ ‌هر‌ دو اطلاق‌ ميشود و ‌در‌ اينجا بمعني‌ عدل‌ ‌است‌ و ‌در‌ سوره‌ جن‌ وَ أَمَّا القاسِطُون‌َ فَكانُوا لِجَهَنَّم‌َ حَطَباً

جلد 11 - صفحه 105

بمعني‌ ظلم‌ ‌است‌.

وَ لا تَبخَسُوا النّاس‌َ أَشياءَهُم‌ بخس‌ ‌در‌ مكيال‌ و ميزان‌ و عدد و مساحت‌ كم‌ دادن‌ ‌است‌ وَ لا تَعثَوا فِي‌ الأَرض‌ِ بمعني‌ سعي‌ ‌در‌ روي‌ زمين‌ و ‌از‌ ‌اينکه‌ باب‌ ‌است‌ سعايت‌ نزد ظالم‌ ‌يعني‌ افساد ‌در‌ روي‌ زمين‌ نكنيد مفسدين‌ ‌در‌ حق‌ يك‌ ديگر كسي‌ ‌را‌ بزحمت‌ نيندازيد.

افعال‌ صادره‌ شش‌ قسم‌ ‌است‌ ‌اگر‌ داراي‌ مصلحت‌ ‌باشد‌ و هيچ‌ مفسده‌ نداشته‌ ‌باشد‌ حسن‌ صرف‌ ‌است‌، و ‌اگر‌ بعكس‌ ‌باشد‌ قبيح‌ صرف‌، و ‌اگر‌ نه‌ مصلحت‌ دارد نه‌ مفسده‌ لغو صرف‌، و ‌اگر‌ ‌هم‌ مصلحت‌ دارد ‌هم‌ مفسده‌ ‌اگر‌ مصلحت‌ ‌آن‌ بيشتر ‌باشد‌ حسن‌ مطلق‌، و ‌اگر‌ مفسده‌ زيادتر ‌باشد‌ قبيح‌ مطلق‌، و ‌اگر‌ مساوي‌ ‌باشد‌ لغو مطلق‌ ‌است‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 85)- این آیه مجددا روی نظام اقتصادی آنها تأکید می‌کند و اگر قبلا شعیب قوم خود را از کم فروشی نهی کرده بود در اینجا دعوت به پرداختن حقوق مردم کرده، می‌گوید: «و ای قوم من! پیمانه و وزن را با قسط و عدل وفا کنید» (وَ یا

ج2، ص369

قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیالَ وَ الْمِیزانَ بِالْقِسْطِ)

.و این اصل یعنی «اقامه قسط و عدل» و دادن حق هر کس به او باید بر سراسر جامعه شما حکومت کند.

سپس قدم از آن فراتر نهاده، می‌گوید: «و بر اشیاء (و اجناس) مردم عیب نگذارید، و از حق آنان نکاهید» (وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ).

در پایان آیه باز هم از این فراتر رفته، می‌گوید: «و در روی زمین به فساد نکوشید» (وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ).

دو آیه فوق این واقعیت را به خوبی منعکس می‌کند که بعد از مسأله اعتقاد به توحید، یک اقتصاد سالم از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، و نیز نشان می‌دهد که به هم ریختگی نظام اقتصادی سر چشمه فساد وسیع در جامعه خواهد بود.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی

منابع